نوع مقاله : علمی و پژوهشی

نویسندگان

1 استادیار گروه حقوق عمومی، دانشکده حقوق، دانشگاه قم

2 دانش آموخته کارشناسی ارشد حقوق عمومی، دانشکده حقوق، دانشگاه قم.

10.22091/csiw.2020.4867.1670

چکیده

حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش حقی است بنیادین و غیر قابل سلب که در کرامت ذاتی انسان ریشه دارد. در یک نظام مردمسالار، شناسایی قدرت موسس – اراده ملت- و فرا ساختاری بودن حاکمیت مردم در تعیین سرنوشت خویش به عنوان یک اصل در نظر گرفته می‌شود که ضرورتاً باید در محیطی خارج از هنجارهای حقوقی و مسلط بر تمامی نهاد‌های تاسیس شده مستقر گردد که نه از آن ها ناشی شود و نه توسط آن‌ها محدود شود؛ لذا قانون اساسی که مولود اراده ملت است نمی‌تواند اراده موسس خود را محدود نماید. در این مقاله با روش توصیفی تحلیلی به این پرسش پرداخته ­ایم که آیا در نظر گرفتن مواردی در قانون اساسی به عنوان اصول غیر قابل تغییر، خدشه و آسیبی به حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش وارد می آورد یا خیر؟ فرضیه پژوهش این است که در نظر گرفتن اصول غیرقابل تغییر در قانون اساسی مغایر با حق حاکمیت مردم در تعیین سرنوشتشان می­باشد؛ چه اینکه قانون اساسی یارای مقابله با اراده سیاسی مردم و تحدید قوه موسس که خود بنیان قانون اساسی می باشد را نخواهد داشت. برهمین مبنا ضرورت دارد قانون اساسی، خود را مستمراً با اراده سیاسی هر نسل تطبیق دهد و حاکمیت واقعی بر این اصل استوار است که اراده هیچ نسلی بر نسل­های دیگر تحمیل نگردد. بنابراین به نظر می­رسد، شناسایی اصول غیرقابل تغییر در قوانین اساسی را باید به منزله اهمیت فوق العاده آن اصول از منظر قوه موسّس و نقش بنیادین آن اصول در ساخت قانون اساسی دانست که بدون آنها، ساختار مبتنی بر آن قانون اساسی تغییر ماهیت می­دهد. این امر نمی تواند به منزله نادیده گرفتن اصل حق تعیین سرنوشت انسان تلقی شود زیرا اراده اکثریت جامعه در هر زمان توانایی برهم زدن نظم اساسی موجود و خلق نظم اساسی جدید را دارد.

تازه های تحقیق

حق حاکمیت ملت بر سرنوشت خویش،حقی ذاتی، طبیعی، و از جمله حقوق واجب الاستیفا است که تکلیف به آن، تکلیفی مطلق می باشد. این حق که ریشه در کرامت و شأن انسانی دارد، از مهم ترین و بنیادی ترین حقوق بشر و پیش شرطی است برای اعمال سایر حقوق و ازادی های فرد .حق تعیین سرنوشت به معنای آزادی عمل، اختیار، خودمختاری و مسئولیت شناسی انسان در تعیین کمّ و کیف سرنوشت خویش است  و در دو بعد داخلی و خارجی متجلی می شود. در دنیای معاصر، بعد داخلی حق تعیین سرنوشت  بسیار حایز اهمیت می باشد؛ بطوریکه معیاری برا ی دموکراتیک و غیر دموکراتیک دانستن جوامع و نظام های سیاسی است. حق حاکمیت بر سرنوشت خویش، حکمی فرا دینی،فرا عقلی و فراساختاری است. از یک سو حق تعیین سرنوشت ، حکم عقل عملی است و احکام عقل عملی فرا دینی می باشد و دین باید از آن پیروی کند؛ از سوی دیگر حکم عقل به حق تعیین سرنوشت برای انسان ها نسبت به سایر احکام عقل عملی، حکمی فرا عقلی است. علاوه بر این، اراده سیاسی مردم در تقابل با نظام سیاسی – حقوقی، هیچ چارچوبی را بر نمی تابد و ساختارهای سیاسی- حقوقی از جمله قانون اساسی نمی تواند اراده سیاسی مردم – قدرت موسس- را محدود و محصور نمایند. قدر متیقن اینکه در یک نظام دموکراتیک، ملت منحصرا موضوع حاکمیت است و بر تمامی ساختارهای سیاسی – حقوقی سلطه و حاکمیت دارد. مجموعه نظام سیاسی و حقوقی، خود محصول اراده سیاسی ملت است و منحصرا در جایگاه ابزاری برای انعکاس اراده سیاسی مردم می باشد؛ لذا نمیتواند در مقابل خالق خود – اراده ملت- قرار گیرد و اراده موسس خود را محدود نماید.چه اینکه اراده سیاسی مردم، خود بنیان و منشأ قانون اساسی است. اراده سیاسی مردم – قدرت موسس- ضرورتا باید در محیطی خارج از هنجارهای حقوقی و مسلط بر تمامی نهادهای تأسیس شده مستقر باشد و از هیچ یک از هنجارها ناشی نشود. بنابراین اراده ملت نمی تواند از قدرت تأسیس شده – قانون اساسی- نشأت گرفته یا توسط آن ها محدود گردد. قانون اساسی هر چند به عنوان یک میثاق عالی تلقی میشود اما نمی تواند در سطحی مقدس تر از اراده مردم قرار گیرد و بیش از یک فرع در مقابل اراده ملت تلقی گردد. بنابراین ضرورت دارد مستمرا مشروعیت خود را با اراده سیاسی هر نسل تطبیق دهد تا حق حاکمیت هر نسل به عنوان یک حق بنیادین عینیت یابد و اراده هیچ نسلی بر نسل های دیگر تحمیل نگردد تا بدین ترتیب قانون اساسی انعکاسی از اراده سیاسی هر نسل شود. این حق بدین معنا تلقی نمی گردد که مردم مکررا ازآن استفاده کنند و ثبات سیاسی – حقوقی را که خود مستقر کرده اند بر هم زنند بلکه در راستای تضمین حق تعیین سرنوشت مد نظر است تا یک نظام حقوقی نتواند با استناد به اراده نسل موسس این حق را از نسل های بعدی سلب کند. بنابراین میتوان گفت تغییر ناپذیر دانستن برخی موارد در ذیل اصل (177) ق.ا.، صرفا تأکید بر بیان تعدادی از ارزش ها ست که باید در بازنگری آن ها محتاطانه عمل شود نه به این معنا که وحی منزل هستند؛ بنابراین بازنگری می تواند شامل خود اصل (177) ق.ا. گردد و به تبع آن موارد تغییر ناپذیر نیز دستخوش تغییر می شوند.

 

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

The Right to Self-Determination in International Human Rights Law and Ultra-Constitutional Principles: A Critical Examination of Article 177 of the Islamic Republic of Iran’s Constitution

نویسندگان [English]

  • Davoud Mohebbi 1
  • azam taleb najafabady 2

1 Assistant Professor, Department of Public Law, Faculty of Law, University of Qom.

2 MA in Public Law, Faculty of Law, University of Qom.

چکیده [English]

The right to sovereignty over one's own destiny is a fundamental and undeniable right rooted in the inherent dignity of man. In a democratic system, the recognition of the founding power - the will of the nation - and the superstructural nature of the sovereignty of the people in determining their own destiny are considered to be a principle that must necessarily be established in an sphere outside the established norms of law that governs all established institutions that not be arisen from nor be limited to them. Therefore, the constitution that is the product of the will of the nation cannot limit the will of its founder. In this article, through a descriptive-analytic method, we have dealt with this question whether considering some articles of the constitution as irreplaceable principles damages the right of the people to sovereignty over their own destiny? The research hypothesis is that the unchangeable principles of the constitution are contrary to the sovereignty of the people in determining their destiny, because the constitution will not be capable of countering the political will of the people and restricting the founding power that is the basis of the constitution. It is for this reason that the constitution must continually conform to the political will of each generation, and the real sovereignty rests on this principle that the will of no generation be imposed on other generations. Thus, it seems that recognizing the unchangeable articles in the constitutions should be considered as their notable significance in the view of founding power and their fundamental role in the construction of the constitution without which the nature of the structure based on that constitution would be changed. This cannot be regarded as ignorance of the the principle of self-determination, because the will of the majority of the society has the ability to change the existing constitutional order and create a new one at any time.
 

کلیدواژه‌ها [English]

  • The Right to Self-Determination
  • The Right to Sovereignty of the People
  • Unchangeable Principles of the Constitution
  • Ultra-Constitutional Principles
  • Article 177 of the Constitution
1)      اخوان خرازیان، مهناز،1386ش، تحول حق تعیین سرنوشت در چارچوب ملل متحد، مجله حقوقی بین المللی،مرکز امور حقوقی بین المللی معاونت حقوقی و امور مجلس ریاست جمهوری،دوره 24،ش36.
2)      اشمیت ،کارل ،1392ش، مفهوم امر سیاسی، ترجمه سهیل صفاری، تهران، نگاه معاصر.
3)      امامی،‌مسعود، 1391ش، اعتبار عقلی رای اکثریت بر مبنای حق تعیین سرنوشت،فقه،سال 19،ش2.
4)      پوچی، جان فرانکو،1384ش،تکوین دولت مدرن،ترجمه بهزاد باشی،تهران،آگاه،چ 2.
5)      جهان بزرگی، احمد،1388ش، اصول سیاست و حکومت، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی،چ 2.
6)      جهان بین، عبادالله، 1394ش، سلسله جلسات بازخوانی بررسی اصل177 قانون اساسی مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی1368، تهران،پژوهشکده شورای نگهبان.
7)      خمینی،روح الله،1378ش،صحیفه نور،تهران،دفتر نشر آثار حضرت امام خمینی(ره)،چ1،ج3.
8)      دایر،وین دبلیو ،1386ش،معمار سرنوشت خود باشید،ترجمه محمد رضا ال یاسین، تهران، هامون.
9)      دبیرنیا، علیرضا،1393ش،قدرت موسس، کاوشی در حقوق اساسی مدرن،تهران،شهر دانش، چ 1.
10)  دبیر نیا، علیرضا،( الف)، 1395ش، حاکمیت مردم در مفهوم مدرن؛فراساختاری بودن حاکمیت،پژوهش های حقوق تطبیقی،ش3.
11)  دبیرنیا، علیرضا،(ب)، 1395ش، تحلیلی بر حقوق بنیادین- اصل اول در جایگاه بنیان قانون اساسی، مجله کانون وکلا، ش235.
12)  صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی1358،1364ش، تهران: مجلس شورای اسلامی، ج 3.
13)  صورت مشروح مذاکرات شورای بازنگری قانون اساسی1368،1369ش، تهران: مجلس شورای اسلامی، ج2.
14)  طالبی، محمد حسین،1394ش، رابطه حق حاکمیت، دموکراسی و مردم سالاری دینی،مجله حکومت اسلامی،ش76.
15)  قاری سید فاطمی، محمد،1389ش، حقوق بشر در جهان معاصر،تهران، شهر دانش، چ 2.
16)  گرجی، علی اکبر،1382ش، فرا قانون اساسی بودن و حاکمیت؛ مناظره لویی فاورو و ژرژ ودل،نشریه حقوق اساسی،ش1.
17)  گرجی، علی اکبر،1390ش، بازنگری و نوسازی قانون اساسی: از جاودانگی تا تحول پذیری،مهرنامه،ش17.
18)  لاگلین، مارتین،مبانی حقوق عمومی، ترجمه محمد راسخ،تهران، نشر نی،چ3.
19)  نصیری لاریمی، رضا،1393ش،» تقابل حق دعوت به مداخله دولت حاکم و حق تعیین سرنوشت داخلی مردم در حقوق بین الملل،تحقیقات حقوقی آزاد،ش25.
20)  هکی، فرشید،1391ش،گفتمان حقوق بشر برای همه، تهران، شهر دانش،چ 2.
21) Falk. R.A, (2000), "Human Rights Horizon: The Pursuit of Justice in a Globalizing World", New York.
22) Franck. T. M, (1992), Democracy as a Human Right, in L. Heineken & J. Lawrence Hargrove, Human Rights an Agenda for the Next Century, American Society of International Law
23) Cassese, Antonio, (1996),"Self-Determination of Peoples A Legal Reappraisal", Cambridge University, Pp 37-50.
24) Griffin. J, (2008), on Human Rights. Oxford University Press
25) Higgins .R, (1994), " Problems and Process: International Law and How We Use It", Oxford: Clarendon Press.
26) Kalyvas, A. (2005), Popular Sovereignty Democracy and the Constituent Power, Blackwell Press.
27) Klabbers. J, (2006),"The Right to Be Taken Seriously: Self-Determination in International Law", Pp186-206 Human Rights Quarterly, Vol.28, p 198.
28) McLean, S.A.M. (2010), Autonomy, Consent& the Law, Routledge Cavendish Press.
29) Radon .P, (2000), "The Break-up of Yugoslavia and International Law", New York: Routledge.
30) Rioux. M.H & Baser .L.A & Jones. M. (2011), Critical Perspectives on Human Right & Disability Law, Martinis Nijhoff Press.
31) Smith. R.K.M, (2010), Text Book on International Human Rights, Fourth Edition, Oxford University Press
 
CAPTCHA Image