حسین سیمایی صراف؛ ابراهیم عبدی پور؛ جواد معتمدی
چکیده
دیدگاههای کلانی که چارچوب اندیشه تفسیری را شکل میدهد با عنوان رویکرد میشناسیم. به طور کلی، رویکردهای تفسیری را میتوان به دو دسته «ارادهگرا» و «کارکردگرا» تقسیم نمود. رویکرد تفسیری در فقه اسلامی دو هدف اصلی دارد: انسجام نظام تفسیری، و کشف اراده شارع. انسجام تفسیری و منطقی که کمتر مورد توجه قرار گرفته ...
بیشتر
دیدگاههای کلانی که چارچوب اندیشه تفسیری را شکل میدهد با عنوان رویکرد میشناسیم. به طور کلی، رویکردهای تفسیری را میتوان به دو دسته «ارادهگرا» و «کارکردگرا» تقسیم نمود. رویکرد تفسیری در فقه اسلامی دو هدف اصلی دارد: انسجام نظام تفسیری، و کشف اراده شارع. انسجام تفسیری و منطقی که کمتر مورد توجه قرار گرفته است مبتنی بر نظریه صدق انسجام و با هدف جزمیّت استدلال قضایی است. ابزارهای تفسیری این رویکرد نیز عبارت است از یکپارچگی تفسیر قوانین، ماهیتشناسی، حاکمیت اصول حقوقی و قیاس حقوقی. در برابر، تفسیر کارکردگرا مبتنی بر پراگماتیسم بوده و اساساً تکثرگرا است؛ لذا بهای کمتری به جزمیت و یکپارچگی تفسیر میدهد. همچنین قیاسگریز و ماهیتگریز است. از سویی، منبع تفسیر در فقه اسلامی اساساً متن و گاهی زمینه متن میباشد. در برابر، پراگماتیسم تفسیری اصولاً زمینهگرا است. تحقیق حاضر تلاش دارد جنبههای کمتردیدهشده و پر اهمیتِ تفسیر فقهی را از منظر روششناختی بررسی نماید. در نتیجه، تحقیق مشخص میشود که وجه تمایز اصلی تفسیر فقهی و تفاسیر کارکردگرا، ناظر بر انسجام روش تفسیر اول است.